خيلي سرد و بداخلاق هرسال كه ميگذره بدترم ميشه نميتونم به داشتن بچه ازش حتي فكر كنم
نه محبتي نه اخلاقي حتي با زبون خوشم بهش ميگم فقط ميگه من همينم من اينجوريم ناراحتي برو
خسته شدم همش ميگم كاش به مردي كه عاشقم بود شوهرم بود
دوستم داشت محبت ميكرد بهم باهام خوب بود
خيلي دارم عذاب ميكشم نميدونم چيكار كنم خيلي شبا گريه ميكنم