سرکلاس ریاضی بودیم..بعد دوستام از من ورق گرفتن داشتن روش درمورد ی پسر چیز مینوشتن ...نگو چیزای بی ادبی نوشته بودن یهو دبیر اومد گف چکار دارین میکنین منم مث خرررر فاز فداکاری برم داشت تندی کاغذ رو از جلو دوستام برداشتم گفتم هیچی خانوم برگه مال منع...گف بده ..منم ندادم..مشتمو گرفته بود ک بازش کنه...تا حواسش پرت شد کاغذ رو انداختم زیر شوفاژ ی کاغذ دیگه دادم یهو یکی از بچه های نفهم کلاس گف خانوم برگه رو انداخت زیر شوفاژ..خلاصههههه منم ندادم برگه رو منو برد دفتر دفتر گفتن برگه رو بده ی برگه دیگه جا زدم جاش ولی دبیر ریاضی برگه اصلی رو گرف ازم...خلاه انقد گریه کردم ک نگو اخه من نمیدونستم تو برگه اصلیه چی نوشته شده ...از اون موقع از چشم دبیر ریاضیمون افتادم منی ک شاگرد اول بودم...اخرش دبیره بهم گف اگه برگه رو میداده ب دفتر اخراجم میکردن و از اداره منع تحصیلم میکردن...اون ب ظاهر دوست ها حتی منتظد منم نموندن ک ببینن چیشد دمشونو گذاشتن رو کولشونو رفتن خونه