پارسال مادربزرگم فوت کرد منو گذاشتن خونه دوست صمیمی خودم که دوست خانوادگی هم هستن اونجا بخوابم
کسی خونشون نبود جز خودش پدر مادرش کشیک بودن
عادت داریم تا شیش صبح فیلم ببینیم وقتی باهمیم اون شب سر فیلم خیلی زود خوابم برد گریه هم کرده بودم و خلاصه خسته بودم
دیوانه روانی دیده بود من خوابم برده یه پارچه سفید انداخت رو خودش نور گوشیشم انداخته بود تو صورت من یه لیوان اب یخم داشت جیغ زد بالاسرم منم جیغ زنان بلد شدم و لیوانو کلا پاشید تو صورتم
بماند که وقتی پاشدم در حد مرگ زدمش
ولی واقعا وحشت کردم