2752
2734
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



13 سالم بود که خونمونو عوض کردیم و تو یه مجتمع ساکن شدیم 

یه هفته از چیدن وسایلمون گذشت که من تصمیم گرفتم طبق عادت قبلی برم پایین خونمون چن تا دوست پیدا کنم 

دیدم چند تا دختر هستن که دارن باهم حرف میزنن رفت خودمو چپوندم تو اکیپشون😂😂 )9 سال پیش(

یهو دیدم یه پسری داره داد میزنه: سارااااا مگه نگفتم به وسایلای نقاشیم دست نزنننننن؟😑

داداش دوستم بود 

برگشتم نگاش کنم که یهو انگار یه برقی از پشتش درخشید😂😂

موهای بور و چشمای مشکیی😍😂 تیپ مورد علاقه ی من...

2731

مثل اینکه اونا منو پسندیده بود همون موقع ولی انقد به قول خودش سگ مغروره که رو نمیکرد😂 

2 سال کج دار و مریز گذروندیم😂😂

تا اینکه من رفتم کلاس نقاشی رفتن همانا و دیدن مهرآیین )شوهرم( همانا😂😂 

برای نقاشی نمیرفتم که 😂

میرفتم اونو ببینم 

موقع برگشتن باید از یه جای خیلی سوت و کور و کثیف و خطرناک برمیگشتم حواسم نبود قلموهام افتاد تو جوب😂😂 خواستم برش دارم موش دیدم هول شدم خودمم افتادم😂

اونم با  چند دقیقه فاصله پشتم داشت میومد که دید افتادم😂😂 

شاید باورتون نشه ولی خندید و رد شد رفت😑😂

منم عصبانیییی

میخواستم جرش بدم

گفتم دارم برات😂😂

نتونستم براش داشته باشم ولی بعد از اون هوامو داشت

کلا نه خودش میومد جلو نه میذاشت کسی بیاد جلو اینو بعدا فهمیدم

حالا کجا باهم دوست شدیم...

چهارشنبه سوری بود ماهم یه خرابه پشت مجتمعمون داشتیم

رفته بودیم اونجا داشتیم ترقه بازی میکردیم که محمد )یکی از دوستامون( یه ترقه زیر پای من ترکوند این ترکششم منم کولیییی😂😂😂

جیغغغغغغغ ) من جیغام خیلی بنفشه😂😂( 

خودشو رسوند بعد دید چیزی نشده راشو گرفت رفت 

همون شب دوباره داشتیم بطری بازی میکردیم که به من جرئت افتاد که ترقه روشن کنم و بزارم تو دستم بترکه. ..

چشمتون روز بد نبینه یدونه مثلثی )اهل دلاش میدونن چی میگم😂😂( روشن کردم و نگه داشتم و یهو دیدم یکی زد زیر دستم این ترقه هه دقیقا بالای سر مادوتا ترکید😂😂😂 

نگام کرد همونجا گفت دیگه حق نداری بلایی سرت بیاد😍 عاشقونه ترین حرفی که بهم زده همینه

اینو گفت و رفت خونشون😂😂

فرداش اومد دم خونمون شانسسسس آوردم به بهونه ی پاکن خمیری اومد )کلاس میرفتیم باهم( و مامانم میشناختتش و گرنه همونجا سرم بالای دار بود 😂

بعد ازون شروع شد همش من به بهونه ی سارا خونه ی اونا بودم😂😂 

همین شد که مامانش از من بدش اومد 

ما دوست بودیم این مدت 

تقریبا 1 سال و نیم بعد محرم بود که یکی از همکارای بابام با پسرش اومدن هیئت پایین خونمون 

منم خیلی امام حسینو دوس دارم و داشتم تو مراسمش چایی پخش میکردم که دیدم صدای دعوا میاد 

دیدم بعله زده دهن مهن پسررو رو آورده پایین 

خیلی بد بود و من باز کولی بازی در آوردم و جیغ جیغ کردم😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   مرواریدآبییی  |  10 ساعت پیش
توسط   77namnamak  |  10 ساعت پیش