تو توییتر چرخ میزدم این توییتو دیدم! خدا نی نی همه مامانای باردار و حفظ کنه! آمین
اسم پسرم آرمان بود، بالاتر از قل دومش توی شکمم میجنبید! ناراحتو افسرده که بودم محکم به شکمم تلنگر میزد، حس میکردم میگه هی مامانی، حواسم بهت هستا! غصه نخوری تو! شیر گرم دوست داشت! هر وقت میخوردم ورجه وورجه کنان شادی میکرد! برعکس داداشش، تا صبح اروم میخوابید میذاشت که استراحت کنم، باهاش که دردو دل میکردم اول اروم گوش میداد بعد با حرکتاش منو میخندوند! اونقدر فکر میکردم که چرا این همه مهربونه؟ شاید چون نزدیک قلبمه!
پسرک فداکارام لحظه اخر، میدونو خالی کرد که داداشش سالم به دنیا بیاد، و فرشته شد!