من بعد ازبیست سال ازدواج از همسرم خسته می شوم حدود هجده سال از زندگی مشترکمان فقط جنگیدم با اطرافیان برای آرامش زندگیم .حالا که بچه ام بزرگ شده می خواهم آرامش داشته باشم شوهرم خسته ام کرده..
اولشه بخدا شوهرمن ازمن فراری بود همش همه بهم راهکار میدادن که اون بیاد سمتم اما من با حوصله و مهربونی کاری کردم الان نفسش شدم تا سر خیابونم میخواد بره میگه بیا با هم بریم همه همکاراش میگن بهش چرا انقدر برا خونه رفتن هول میزنی چون با حوصله بخدا خون دل خوردن این ارامش رو به زندگیم اوردم زن باید حوصله و صبر داشته باشه زندگیتو بساز
طلا و موبایل تو سرم بخوره
وقتی بعد از کارش یه راست خونه نمیاد و اول میره گشت و گذار من دیگه با چه حالی ازش تعریف کنم. تا الانم از بس پیش بقیه و خودم تعریفشو کردم دیگه حالم از دروغای خودم بهم میخوره
خودم کردم که هزاربار لعنت به خودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
