شوهر منم دانشجو بود عاشق شدیم لیسانسشو نصفه ول کرد که زود بره سربازی اما اونم از همین ترسید و قبل از سربازی اومد خواستگاری و با کلی هول و هراس تو خونه عقد کردیم و رفت اموزشی پ اومد و بقیه ی سربازیشم تموم کرد و یکسالم رفت سرکار و عروسی گرفتیم.
امااا دهنمون سرویس شد چون بشدت بی پول بودیم و خانوادش معتقد بودن خودت خواستی زن بکیری به ما چه.و اصلا اصلا کمک مالی نکردن.میرفتیم بیرون کنسرو میخوردیم بخدا.
اما راضی هستیم.
اینا و گفتم بهت بگم کار نشد نداره اما بعنوان خواهر من رو براش مثال بزن که سختی های راهشو هم خودش بدونه هم به اون دختر خانوم بگه