میخوام دردو دل کنم شاید اروم شم .نمی دونم از کجا شروع کنم .به خدا دیگه تحمل ندارم خسته شدم .شما ها اکثرا مادرین به نظرتون بچه با بچه دیگه برای ادم فرق داره؟ پس چرا برای مامان بابای من فرق داره مامان بابام خواهربرادرمو خیلی بیشتراز من دوست دارن .من برا مامانم انگار مردم خسته شدم به خدا دیگه نمی کشم .یه بار نشده مامانم برای من دعای خیر کنه ولی دائم برا خواهرم دعا می کنه برای برادرم دعا می کنه .من بچه اولشونم و دانشجوام من حتی وام دانشجوایم رو مستقیما ریختم حساب مامانم ولی اون انگار نه انگار به تشکرم نکرد همشم میگه ما که پس نمی دیماا وامتو خودت بایدپس بدی همه با خوشحالی میرن دانشگاه من باگریه رفتم وسایلمم خودم جمع کردم مامانم اصلا خوشحالم نشد دست به هیچی هم نبرد همش خودم .تو سن من هردختری کلی خاستگار داره منم کم وبیش دارم ولی مامانم هرچی مورد بهتری باشه رو زودتر رد می کنه منکه هیچ نمی گم فقط سکوت ولی یه بار خواهرم بهش گفت چرا فقط داغونارو راه می دی چرا فلانی که عالی بود موقعیتشو رد کردی واقعا دلیل کارای مامانمو نمی فهمم .من یه دخترم که عاشق خانوادمم ولی خانوادم برای من هیچ ارزشی براشون ندارم .از رفتارای بابام می فهمم که دیگه ازدستم خسته شده .داداشمم میگه یه سگی نمیاد تورو بدیم بهشم منظورش ازسگ خاستگارا دارم دق می کنم من یه ادم ارومم کاری به هیچ کس ندارم فقط تو خودم میریزم ببخشید طولانی شد
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم شاید تو آدم حساسی هستی حتی اگه خانوادهذات هم اینجوری هستن تو سعی کن بیخیال باشی و فکرای منفی و از خودت دور کن بهفکر خودت وتحصیل و زیبایی و سلامتیت باش اگه حرفی میزنن توهم باشوخی جوابشونو بده و غصه نخور وبرای خودت بزرگش نکن سعی کن رابطه تو باهاشون بهتر کنی
منکه هرکیو دیدم فرق میذاشت.من برام مهم نیس چون معتقدم خدا واسه ادم کافیه.سعی کن یه کار نیمه وقتی چیزی پیدا کنی که بتونی مستقل بشی.احترام پدرو مادر واجبه ولی نباید بذاری روحیت ازبین بره