دوست پسر من تحصیل کرده و استاد دانشگاهه.مادرش استاد دانشگاهه .پدرش رییس شعبه ی بانکه.خودشم خوشتیپه و مغز اقتصادی بالایی داره و خیلی کاریه و اهل پول دراوردن.از اوناست که از زیر سنگم پول در میاره.
خیلی ام دوسم داره .انقدر که 6 ماه تلاش کرد تا باهاش دوست بشم.قصدمونم ازدواج و اشنایی بوده.
امااااا اصلاااا حرف دهنشو نمیفهمه.نمیفهمه چی میگه .حرفی که میزنه ممکنه چقدر بد باشه.چقدر توهین باشه.اصلا نمیفهمه چی میگه.انگار شعور صحبت کردن نداره.بعد که باهاش دعوا میکنم قسم میخوره که نه من اصلا این منظورو نداشتم.خیلی ام زبون درازه.هر چی میگم ده تا جواب میده با عزیزم و قربونت برم میچزونه قشنگ.
هرچی میگم اصلا باور نمیکنه یجوری رفتار میکنه که انگاردارم دروغ میگم.میگم مشروب نخوردم باور نمیکنه میگم س.کس نداشتم باور نمیکنه.میگم نماز میخونم هر دفعه یجوری بهم تیکه میندازه که انگار داری دروغ میگی.کلا تو همه چیز همینه حرف زدنش اذیتم میکنه.هر حرفی بزنم با تیکه جواب میده هر چی میگم با نیسو کنایه و تمسخر جواب میده که داری دروغ میگب بارها باهم حرف زدیم بارها براش گفتم اما میگه من اصلا منظور ندارم نمیفهمم چطور این چیزارو از حرفام برداشت میکنی😑
منم باهاش کات کردم.الان برگشته داره معذرت خواهی میکنه.چیکار کنم؟؟؟ببخشم یا کات کنم؟؟؟علاقه ی خاصی ام بهش ندارم.رابطم برای شناخت بوده.