خاطره من از اوایل ازدواج با شوهرم مهمونی رفتیم شوهرممم برام زیاد غذا کشید بعد غذا مرغ بود هیچ ادویه و چاشنی نداشت ک بو بد مرغ بگیره ب شدت بدمزه بود برنجشم انگار روغن نداشت و با روغن حیوونی یا دمبه درست شده بود ۲تا قاشق خوردم داشتم میوردم بالا شوهرمم گفت زشته باید تا تهش بخوری اخر اوردم بالا تو مهمونی . شما تاحالا شده برید مهمونی غذا بکشید و توش بمونید نتونید بخورید؟؟؟
اره بارها شده
ای گفتی اسی برا منم پیش اومده بوی زخم مرغ حالمو بد کرده هی ام تعارف می کردن
سخت ترین کار غذا خوردنه زوریه واقعا حالم بدمیشه
شوهرتو یه دست کتک بزن که دیگه خودشیرینی نکنه😂😂
اره ولی زیاد نمیکشم و با نمک و‌آبلیمو مزش رو عوض میکنم
بیشتر بزنج میکشم و یکم خورش
اره خیلی شده خیلی.اصن بیشتر مهمونیا غذاهاشو دوس ندارم
بله یه بار رفتیم خونه یکی از فامیلای دور برامون خروس درست کرد من نتونستم حتی یه ذره بخورم🙁
بله مرغ که بوشوخوب نگرفته بود وخیلی موارد دیگه
بی نهایت ولی من گرسنه ام باشه کوفتم باشه میخورم چون شکمموام ولی یاد غذاها میفتم حالت تهوع ام میگیره
من همیشه برم مهمونی کم میکشم اگه خونه کسی برم که زیادرفت وامدنداریم ببینم میتونم بخورم یانه.مثلاتوپاگشای نامزدیم زنعموی شوهرم مرغ پخته بودبادارچین ولیموعمانی من نتونستم بخورم چون کم کشیده بودم خوردم به کسی هم برنخوروباسالادالویه خودموسیرکردم
اره من ۸۰ درصدموافق غذا های مهمونیا دوس ندارم چون خیلی بدغذام😐ولی همون اول کم میکشم ویه جوری به زور قورت میدم تموم شه صاحبخونه نفهمه دوس نداشتم😐😂
واى چقد بد نه واسم پيش نيومده ميزبان فهميد كه غذاشو نپسنديدى بالا دادى؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
