نه میدونی چیه
من یه روز قبل ک بهش زنگ زدم گفتم چهارشنبه میایم،میخوابیم،پنج شنبه پیش شماییم ،بعد میریم شمال
گفت وای ،واقعا؟؟از خوشحالی،قدمتون روی چشم
فرداش پیام داد،من شام درست میکنم
گفتم نه ما دیر میرسیم،شام آماده کردم میخوریم تو راه
خلاصه تو راه هم خیلی زنگ زد
گفت ما بیداریم ،تا شما بیاین،یکم بشینیم بعد بخوابیم
بخدا فک کردم وسایل پذیرایی حاصر میکنه،مثلا یه چای
وقتی رسیدیم،گفت چیزی میخورین؟من چای ندارم،آب بدم بهتون(وضع مالیش خیلی خوبه ها)،بعد چمدونش نزدیک در ورودی،گفت من آمادم ک صب بریم
خلاصه یکی یه لیوان اب از شیرآب داد دستمون
بعد رفتیم خوابیدیم،شوهرم گفت صب بریم؟گفت بریم
صب پاشدیم،ک گفتم چیا گفت
کلا فقط زبونه،