بمیرم برات توهم ، تواون شرایط خیلی سختی کشیدی خیلی روی رحیت تاثیرگذاشته پسردایی منم ۶ماهش بود یه مشکل خونی داشت وتو بخشی بستری بود که بچه های کوچیک که سرطان خون داشتن بودن زنداییم تودوهفته ای که بیمارستان بودن افسردگی گرفت اونقد حالش بدبود همش میگفت بچه من لابد مشکل جدی داره که اینجابستریش کردن ، خداروشکر حال گلپسرت خوبه الهی که دیگه هیچوقت پاتون به بیمارستان کشیده نشه خیلی سخته طفل معصوما چه جونی دارن که اونهمه اذیت میشن ....
منم همش به مامانم میگم قسمتش تا اینجابوده هرکدوممون قراره یه روز بریم ولی اینی که میگم شاید بگید داداشمه وفوت شده میگم ولی داداشم اونقد مهربون بی سروصدا آروم وعاقل وخجالتی بود روزتشییعش انگار عاشورابود همه خون گریه میکردن به مظلومیتش ومظلوم رفتنش بمیرم براش 😔