بچه ها ما ترکیه زندگی میکنیم و فعلا شرایط جوریه ک با خواهر و برادر و همکار شوهرم تو ی خونه ی بزرگ هستیم شوهرم چند روزه سمت من نمیاد انگار داره بی محلی می کنه دیشب نشستم باهاش صحبت کردم گفت چرا اینجوری شدی گفت من همینجوری هستم ک از قبل هستم و تغییر نکردم و از این حرفا من بهش گفتم بیشتر بهم توجه کن من غریبم اینجا و ب غیر از تو کسی رو ندارم گفت باشه و قبول کرد ولی خواست بخوابه پشتشو کرد و خوابید امروز سر ناهار حرف سر زن گرفتن برادر شوهرم شد شوهر دراومد گفت نه بابا زن نگیر مگه دیوونه ای زن بگیری زن چیه دیگ من خیلی ناراحت شدم