من بچه بزرگ خانوادم...رابطم با پدرم همیشه صمیمی بوده...قبل ماه رمضون سر ی چیز کوچیک بحثمون شد،از اون موقع با هم سرسنگینیم...از بس گیر میداد بهم،خودمم عصبی بودم اون تایم
الان مدتیه حالش خوب نیست...خیلی اذیتم...همش دلم میخواد باهاش حرف بزنم ولی زده بودم به بیخیالی...
امشب مامانم کلی باهام حرف زد،گفت تمومش کن این وضع و...حالش خوب نیست،تموم کن قهرو...حالا نمیدونم چکارکنم :) خودمم خستم دیگه