من يكي از شاگرداش با ما همسفر بود تو مشهد اونجا ديدمش
هميشه از خدا درخواست كنيد،شايد در طالعت نوشته باشد: روزي اش خواهم كرد،اگر بخواهد. 💜💜💜 (تو درخواست هاتون اگه دوست داشتين براي مشكل من يه صلوات ميفرستين؟🌷)وزن در ٢٥بهمن ماه٧٣كيلو😐هدف در ٢٥اسفند٧٠كيلو🙋🏼♀️هدف دوم در ٢٥فروردين ٦٧كيلو🙋🏼♀️هدف سوم در ٢٥ارديبهشت٦٥كيلو😍
عاقا من خودم بلوچم چن وقت پیش تو اینستا یه بنده خدایی بود ترک تبریز بود بعد من استوری عکس عناب گذاشتم گفت اینا چین منم گفتم عناب گفت ما تو تبریز نداریم واقعا عناب ندارین؟؟؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
دوسال بعداز ازدواجم باردار بودم قبل از همه اما همزمان 13 نفر بامن باردار بودند همه بچه اشونو دنیا آوردند اما بچه من زودرس سقط شد... الان همون آدمها نگاه تحقیر آمیز به من دارند اما من نگاهم به آسمان هست برام دعا کنید... ❤️ ❤️ ❤️
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
میگن دعا نویسه و کارش روخوب بلده اما خب باید پرسید که واقعیت داره یا نه
آها
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
هميشه از خدا درخواست كنيد،شايد در طالعت نوشته باشد: روزي اش خواهم كرد،اگر بخواهد. 💜💜💜 (تو درخواست هاتون اگه دوست داشتين براي مشكل من يه صلوات ميفرستين؟🌷)وزن در ٢٥بهمن ماه٧٣كيلو😐هدف در ٢٥اسفند٧٠كيلو🙋🏼♀️هدف دوم در ٢٥فروردين ٦٧كيلو🙋🏼♀️هدف سوم در ٢٥ارديبهشت٦٥كيلو😍
اين اقا فاميليش خسروشاهيه ك من شاگردش و ديدم بعدا بهم گفتن اسمش تو تبريز جيواده نميدونم همونه دقيقا يا نه
اما به مامانم گفت بايد اسمت و عوض كني حروف ابجدش با حروف ابجد اسم يزيد يكيه
كلا ادم خيلي خوب و موجه و خيليا رو طالع گفته بود تعريف ميكردن
هميشه از خدا درخواست كنيد،شايد در طالعت نوشته باشد: روزي اش خواهم كرد،اگر بخواهد. 💜💜💜 (تو درخواست هاتون اگه دوست داشتين براي مشكل من يه صلوات ميفرستين؟🌷)وزن در ٢٥بهمن ماه٧٣كيلو😐هدف در ٢٥اسفند٧٠كيلو🙋🏼♀️هدف دوم در ٢٥فروردين ٦٧كيلو🙋🏼♀️هدف سوم در ٢٥ارديبهشت٦٥كيلو😍