۴ شب پیش بود بعد کلی تحمل حرف و حدیثها من برای شوهرم درد دل کردم بابت خیلی رفتارایی که شده بود و من دلم شکسته بود تو تاپیک قبلیام.هست...
گذشت و شوهرم خیلی تحمل کرد فرداش یه حرف دیگه مادرشوهرم بهم زد و اون پرید بهش که من زنمو دوست دارم باهاش بد رفتار نکنین و حرف کم بزنین بهش...
مادرشوهرم شروع کرد به گریه کردن و خودشو زدن
منم هیچی نگفتم چون چیزی بگم چوب دوسر گوه میشم...
رفتم آرومش کردم , خواهرشوهرمم اونجا بود اومد چیزی بگه شوهرم گفت به تو ربطی نداره...
فرداش خلاصه ما رفتیم دو سه روزه شهر من و اومدیم پدرم سوغاتی فرستاد براشون
حالا علاوه بر پس زدن سوغاتی , نه جواب پیام من و میدن و هم قهرن با من...
تو دعوای خواهر برادری من این وسط دیگه چکاره ام..
وقتی رفتار زشتشونو جلو چشاشون میاری چرا این کارا رو میکنن ....