امروز یه خبر خووندم در مورد زنانی که شوهرانشون به اسم اونها چک بی محل کشیدن و به جای همسر به زندان افتادن و حرف از ممنوع شدن این موضوع بود که زنی درآمد نداشته باشه و دست چک بگیره...
یاد خواستگار عجیب خودم در سن بالای 30 افتادم، هنوز یادم می افته دود از کله ام بلند میشه
وقتی اومدن جلو، بعد چندین و چند سال کار جزئی و این در و اون در زدن، داشت یکم اوضاعم بهتر میشد، توو جلسه معارفه گفت: "من بدم میاد منت پول زن رو سرم باشه، یا نمی خوام زن کار کنه، یا کارت حقوقش دست خودم باشه، می خوام پشتوانه ام باشه، وام بگیرم و قسطام رو با حقوقش بدم و....... نیازی هم نیست پول دست زن باشه، چیزی خواست خودم می گیرم و... کلی هم توضیح داد که چقدر به خانواده اش پول قرض داده و براشون خوبی کرده و قرار نیست ازدواج کنه چیزی عوض بشه..... در مورد جهازم می گفت: کم و کسری نباشه، تا می توونی باید از بهترین مارک ها بیاری که توو زندگی به دردسر نیفتیم و........."
نشستم خوب فکرام رو کردم دیدم توو تمام دورانی که درس می خووندم، توو تمام دورانی که دنبال کار بودم، یا جزئی کار می کردم، چقدر سبک سنگین می کردم چیزی رو بخرم یا نه، پولم می رسه یا نه، نکنه خرید مهمتر داشته باشم.......... حالا قرار بود توو این انتخاب خرج زندگی هم روی دوشم باشه و بازم برای خرید کوچکترین چیزها به التماس و حساب و کتاب بیفتم... دیدم دوباره پر از حسرت و غصه هستم.... دیدم تحمل این همه حرص خوردن و بی رحمی و از اول راه زندگی ندارم.........
مردم مردای قدیم.............. عارشون بود دست جلوی زن دراز کنند و اونقدر غیرت داشتند که پول خورد و خوراک و اجاره خونه و چشم طمع خانواده اشون رو از عرق جبین زنشون تامین نکنند....................
چقدر ازدواج توو نسل ما ترسناک، فاجعه بار و کسالت آور بود.........
کاش توو نسلی به دنیا اومده بودم که جمعیت زن، خیلی خیلی کمتر از مرد بود.....