من ی دوستی داشتم میدونستم حسوده،با متاهلا طرح دوستی میریزه ولی اینقدر دوسش داشتم ک کات نمیکردم،الان قطع ارتباطم ولی وقتی یادم میفته از حماقت خودم حرصم میگیره
به خواهرم اعتماد کردم این بزرگترین حماقت زندگی منه
به بعضیا زیادی رو دادم خودشونو دست بالا گرفتن فک کردن کین😏
بزرگترین حماقتم این بود که بعد یه سال و نیم عقد بودن..رضایت دادم یه تیکه کمتر از ۴۰ متر مربع از خونه پدرشوهرمو..شوهرم بازسازی کنه برای زندگی....
خیلی چوبشو خوردم...خیلی اذیت شدم...خیلی حرف شنیدیم..چقد منت گذاشتن سرمون...
البته الان خداراشکر..زمین خریدیم و ساختیم...الان دیگه رو به اتمامه...خدا را شکر
هم صحبتی و درددل با همکارای حسود و کینه ای که خوشبختانه اونا باعث شدن کلا تو صحبت کردن خیلی عاقل شدم و چند سالی هست که نه با همکار بلکه تو اقوام هم حد و حدود رو رعایت میکنم و با این رفتار اجازه نمیدم هر کسی بهم نزدیک بشه
بزرگترين حماقتم اینه که با آدم هایی که فقر فرهنگی دارن همکلام میشم که اینجا بینهایت آدم بی‌فرهنگ و بی شخصیت زیاده
یه حماقت خیلی بد که نمی تونم بگم😔
بزرگترین حماقتنم بحث های الکی و بچگونه ای بود که تو شروع زندگی مشترکمون با همسرم کردم الان زندگیم بد نیست اما میتونست خیلی بهتر شه واینکه از اول خوب خرج نکردم تا خوب خرجم کردن و یاد بگیره
اعتماد به جاریم و بحث های الکی که ب خاطر خانواده شوهر با شوهرم کردم زهر کرذم زندگیم رو
کل زندگیم حماقت بود اصلا من زنده ام حماقته
رو دادن و حرف زدن با یکسری آدم بی ظرفیت حماقت من بوده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
