فامیل بودیم خونه مادربزرگم اولین بار حس دوس داشتن رو بروز دادیم به هم
چند وقت بود گوشی مامانم پیام های عاشقانه از شماره ناشناس داشتیم .اونموقع گوشی نداشتم .عید بود رفته بودیم خونه مادربزرگم اوناهم اومدن بعد وقتی توی آشپزخونه تنهابودم اومد و گفت که اون شماره منم و دوست دارم و از این حرفا من دلم هری ریخت الانم ۸ساله از عروسیمون میگذره و ی پسر ۳ساله داریم