2733
2739
عنوان

چقدر دنیای ما آدم ها کوچیکه

| مشاهده متن کامل بحث + 838 بازدید | 60 پست
دقیقا اومدم اینجا که کمک بگیرم سمانه به دوستم گفته همسر سابق این آقا فلان جا کار میکنه میشه از م ...

واقعیت رو بگو 

حساب مال 2 نفره✍️✍️گر نگهدار من آنست که من میدانم،شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد 
کاش بهش می فای دختره گناه داره، چرا نیومدن از تو نامرد قبلی پسره تحقیق 

میدونین

همسر سابق من ظاهر خیلی معقولی داره

و خیلی خوب مخ دخترها رو میزنه

این بلا دقیقا سر خودمم اومد

نکته جالب توجه اینکه سمانه عاشق این عاقا شده و اصلا نمیخواست درموردش تحقیق کنه

گاهی هم که دوست من بهش تذکر میده میگه شماها حسودیتون میشه


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دقیقا اومدم اینجا که کمک بگیرم سمانه به دوستم گفته همسر سابق این آقا فلان جا کار میکنه میشه از م ...

واقعیتو!میتونی تاپیکاتو بهش نشون بدی بگی اینارو قبل اینکه از تو خواستگاری کنه من زدم وعلت طلاقمم نوشتم تا مطمئن باشی که هیچ قصدو قرضی تو حرفام نیست

دقیقا اومدم اینجا که کمک بگیرم سمانه به دوستم گفته همسر سابق این آقا فلان جا کار میکنه میشه از م ...

بگو تو اون موقع ک باید تحقیق میکردی نکردی ، عقد کردی الان من دیگه چی بگم برو زندگیتو بکن ساید واسه ما بد بود واسه تو خوب شد ... دیگه عقد کردین کاری از دست من برنمیاد 

2728
واقعیتو!میتونی تاپیکاتو بهش نشون بدی بگی اینارو قبل اینکه از تو خواستگاری کنه من زدم وعلت طلاقمم نوش ...

موافقم 

حساب مال 2 نفره✍️✍️گر نگهدار من آنست که من میدانم،شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد 
واقعیت رو بگو 

این آقا خیلی زرنگه

خودش الان گفته دوست دختر داره و یه مرد نمیتونه بدون زن زندگی کنه و از همین الان ذهن سمانه رو آماده کرده


میدونم حرف های منم خیلی روش اثر نمیذاره

اینقدر این دختر خام شده که اصرار داره اصلا تحقیق نکنه

میدونین همسر سابق من ظاهر خیلی معقولی داره و خیلی خوب مخ دخترها رو میزنه این بلا دقیقا سر خودمم ا ...

همین دیگه به خاطر موقعیتش فکر میکنه گنج پیدا کرده اون آقاهم قشنگ میدونه داره چیکار میکنه

2738

شاید باورتون نشه تا یک ماه پیش هم گاهی گریه میکردم

دلم هوایی میشد ولی خودمو کنترل میکردم

و تو این مدت خیلی مشاوره رفتم

بیشتر دغدغه من این بود که نکنه بهش ظلم کردم و باید تو اون زندگی میموندم و کمکش میکردم که زندگیشو بسازه

همش خودمو سرزنش میکردم

گاهی که خیلی دل شکسته میشدم تنها دعای من این بود که خدایا فقط یه نشونی ببینم که اشتباه قضاوت نکردم و اون آقا درست نمیشد


الان با دیدن و شنیدن این چیزهایی که به سمانه میگه مطمین شدم ذره ای اشتباه نکردم

و فهمیدم خدا صدای بنده هاشو میشنوه


الانم از چیزی دلگیر نیستم از صمیم قلبم دوست دارم سمانه و علی خوشبخت بشن

ناگفته نمونه سمانه هم کم از علی نداشت به هر پسری میرسید آویز میشد تا شاید بتونه بهش شوهر کنه

یعنی الان بیشتر پسرهای اون روستا از سمانه متنفر اند بخاط این رفتارش


خدا واقعا در و تخته را خوب با هم جور میکنه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687