دوستان من خواهر ندارم اما همه شما رو یه جور مثل خواهر میدونم
هر شب عادتمه که بیام و حرفا و درد دلاتونو و از خوشی ها و ناراحتیاتونو بخونم
حالا امشب درد دل منه ،دوست دارم واسه شما بگم
چون واقعا کسیو ندارم که انقدر راحت و بی رو در واسی باهش درد دل کنم...
تند بنویس الان همه میخابن
بگو عزیزم
بگو گلم
بچه ها من ۳۳ سالمه و ۱۰ساله ازدواج کردم، خانواده شوهرم پولدار و خانواده خودمم پولدار
اما بعد ازدواج یهو خانواده شوهرم خودشونو کشیدن کنار و بی مسئولیت بازی در اوردن برخلاف حرفاشون تو خواستگاری
داستان طولانیه و خلاصش میگم که در نهایت من شدم و شوهرم و با هیچ پول و زندگی و کاملا فقیرانه زندگی میکردیم و واسه خوردنمون هم نداشتیم
گزاشتی لایک کن
Bego azizam 😘
منم از اون ادمایی بودم که خجالت میکشیدم به خانوادم حال و روزمو بگم
در هفته بیشترشو میرفتم خونه مامانمینا چون واقعا نداشتیم که بخوریم
اجاره خونه میدادیم و اجاره مغازه
درصورتی که پدرشوهرم کارخونه داره و موقع. عروسی بهمون گفته بود اجاره خونتونو میدم تا دو سه ماه دیگه براتون خونه بگیرم فعلا سرم شلوغه
دقیقا بعد سه ماه عروسیمون خونه نخرید که هیچ
گفت به من چه اجارتونو هم خودتون بدید
دوران نامزدبمون یه مغازه که مال خودش بود داده بود دستمون شوهرم اونجا کاسبی راه بندازه
اما بعد عروسیمون از بابت مغازه خودش از ما اجاره میگرفت
نه گلم، شوهرم که اومد خواستگاری خانوادم مخالفت کردن،گفتن چیزی در بساط نداره که خود داماد
پدرشوهرم گفت من این همه پول دراوردم و دارم واسه پسرام
میاد پیش خودم کارخونه ای که دارم
براش خونه میخرم و فلان میکنم و ....
خلاصه هر چی در میاوردیم بابت اجاره خونه و اجاره مغازه میدادیم
چون مغازه شوهرم تازه بود به اون صورت جا نیفتاده بود و مشتری کم داشت
قرار بود که ببره پیش خودش تو کارخونه پدرش کار کنه و اونجا هم درامد داشته باشه
اما بعد عقدمون پدرشوهرم گفت نه
برو تو مغازه خودم و کاسبی راه بنداز
۵ میلیون داد واسه جنسای اولش که بیاره
بعدشم گفتیم مغازه خودشه دیگه اجاره نمیگیره
اما بعد عروسی خیالشون که راحت شد که دیگه منو گرفتن
و راه برگشتی هم ندارم یهو زدن زیر همه چی
و واقعا نیازی به پول اجاره نداشتن چون هم کارخونه و اپارتمان ۱۰ واحدی داره و کلی ملک و املاک
حتی گفت واحدای خودم کوچیکه و دست مستاجره
شما فعلا برین اجاره تا براتون خونه ویلایی بخرم
