زنداییم یه هفتس که فوت شدن خانشان یه شهر دیگس مامانم اینا رفتن اونجا الان که برگشت برام تعریف کرد علته مرگو..گویا عروسش نمیزاشته این نوه هاشو ببینه هفته پیشش تو خیابان میبینشان بعد مخاد بره طرفشان عروسه جیغ و داد مکنه که شما کرونا دارین این بنده خدام دلش میگیره میره سر خاکه داییم که اونم دوسال پیش مرده میگه بیا منو ببر خسته شدم چن روز بعد از این اتفاقم تو خواب سکته قلبی و مغزی و باهم میزنه و تمام بیچاره دلم براش سوخت دق کرد