خیلی دلم گرفته الانم داشتم گریه میکردم 6سالو 3 ماهه که با عشقم دوستم 3 ماه پیش اومدن خواستگاری خانوادش گفته بودن راضین ولی گولش زدن تو خواستگاری و بعد خواستگاری هی بهانه اوردن و بعدم گفتن اصلا راضی نیستن الان من دارم از غصه میمیرم هی خواهشو التماسش کردم که پدر مادرش راضی کنه اونم هرچی میگه اونا راضی نمیشن نمیدونم چیکار کنم اصلا نمیتوننم جدا بشم توروخدا باهام حرف بزنید ارومم کنید
خونواده منم ناراضی بودن بدجور. ولی من پافشاری کردمو ازدواج کردیم. یاد اونروزا افتادم خیلی بد بود هر کی میومد باهام صحبت کنه اخر یه دست کتکم میزدو میرفت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
روز اول ک خونوادم دیدنش کلا ناراضی بودن وقتی برای بار دوم زنگ زدنو اومدن کم کم خونوادم راضی شدن. اره شکر خدا خوشبختم. بنظرم فقط خونواده ها باید همو ببینن تا دیدشون نسبت بهم عوض شه. خونوادهاتونو راضی کنین ک فقط یبار همو ببینن قول میدم درست شه
کلی میگم عزیزم. امثال منو شما کلمون داغه هیچی نمیفهمیم. خود من با همه تفاوتامون کنار اومدم و شدم اونی که خودش و خانوادش دوس داشتن ولی حالا همین چیزا داره دیوونم میکنه چرا همش من کنار اومدم. البته خنگتر از من که وجود نداره. شماها چشماتونو باز کنید.