من بارها شاهد گریههای شوهرم بودم
بارها دیدم ازم فاصله گرفته، گفته ازت متنفرم، از این رابطه متنفرم
چندین بار ازش شنیدم و تنم لرزیده که نکنه بره برای طلاق
دو بار رو تخت بیمارستان با لبای سیاه دیدمش چون خودکشی کرده بود
اینارو نمیگم که بگم چقدر بدبختم و اینا. میخوام بگم که وقتی با عشق انتخاب کردین باهم باشین سر موضوعات این شکلی کوتاه بیاید، حیف بهترین روزا و لحظههاتونه اینطوری خراب شه، بزرگ نکنید یه چیزایی مثل اینو هردوتون، ارزش نداره هرگز.