من که اصن اهلش نبودم تو به من عشقو یاد دادی
نگران من تو نبودی این شهرو یه شب ب باد دادی
صورت خسته منو فقط..چشم زمین نگاه میکرد..
اون که با من مهربون بود توی دلش گناه میکرد...
یک نفر اینجاست که دستاش بوی خاک شهرو میده
حاضره برات بمیره زندگیش بوی دردو میده
من که ازت پرسبدم همش..که دوستم داری یا نه..
اگه واسه ترحمه بگو..برام دل سوزوندی یا نه؟
وقتی که گریه میکردم ..کجا بودی ازت بپرسم
چطور با دستای کثیفم ..چشمه خیسمو ببوسم
من بهت فرصتی دادم شاید یه روز صدام کردی
ولی پا به پام نبودی فقط از خودت جدام کردی..