امروز رفته بودم مراسم و میخواستم بیام خونه.اونم اومده بود .چد نفر با هم میخواستیم پیاده برگردیم اونم اومد.یک ساعتی با هم بودیم.با هم حرف نمیزدیم ولی متوجه نگاه های خاصش میشدم.وقتی یکی یه چیز میگفت میخندیدیم اون بر میگشت به من نگاه میکرد.
تقریبا همه ی اون جمعیت میدونن که اون عشق سابق همسر من بوده