اسی جان ببخشید یه سوالم من بپرسم
بچه ها یه رمان قدیمی بود تو یه محله دختر حاجی عاشق یه پسر طرد شده یه خونواده شد دوستش برای اینا نقشه کشید
اینارو انداختن بیرون
خیلی رنج کشیدن آخرش دختره دکتر زنان شد
پسره ام کار و بارش گرفت
دوستشم به خاک سیاه نشست زن یه معتاد شد هرروز میزدتش
این دختره رو کلآ دوستش بی آبرو کرد
این رمانه اسمش چیه؟
سال 92 خوندم بنظرم