یکی عاشقم شد ولی من عاشقش نبودم کم کم با مهربونیاش عاشقش شدم اول دلم براش سوخت بعدش به خاطر تنهاییم بهش احساس نیاز کردم و بعد... عاشق شدم درست همون موقعی که از دستش دادم عاشقش شدم یه سال دنبالش گشتم و پیداش کردم یه ماه باهاش چت کردم آخرشم فکر کرد من دختر آویزون و هرزه ایم و بلاک...:) من موندم و یه دل شکسته منی که اجازه نمی دادم پسری بیاد تو قلبم به خاطر اینکه به قسمت اعتقاد دارم و میگفتم شاید این پسر مال یکی دیگه باشه و اجازه ندادم بیاد تو زندگیم ولی اینجوری ضربه خوردم من گناهم چی بود دلسوزی برای یه عاشق ؟ نرفتن تو زندگی کسی؟ چی بود گناهم چی بود؟ گناه من چی بود که الان غیر اون دل شکسته تهمت و له شدن نصیبم شد من کجا غرور کیو له کردم که اینجوری خورد شدم؟
بگید گناه من چی بود؟