ما از روز دوم بهمن تنها رفت و آمدمونو با خونه ی مادربزرگ مادریم وخالم اینا محدود کردیم و اینکه تو این مدت مادربزرگم اینا اثاث کشی هم داشتن(اینم بگم مادربزرگ مادریم بشدت وسواس داره)خلاصه اینم بگم که ما قبل کرونا تقریبا هر یه هفته ده روز یه مرتبه خونه ی مادربزرگ پدریمم می رفتیمو مامانمم از قبل خیلی رو این قضیه حساسیت داشت که من حتما طوری درسا رو برنامه ریزی کنم که باهاشون هر دفعه خونش برم و واسم عجیب بود که چرا هر جایی دیگه رو نخوام واسه درس باهشون برم چیزی نمیگه ولی واسه مادربزرگ پدریمو می گفت دروغ می گی(البته گاهی هم می بردم اونجا بخونم ولی خب خیلی نمی شد تمرکز کنم)خلاصه کرونا اومد و ما تصمیم گرفتیم که به کل سفر عید و عید دیدنی رو کنسل کنیم و یه چند روز گذشت مامانم به بابام گفت که زنگ بزن به... (پسر عمم که پزشکه منظورشه)بپرس ما خونه ی مامانت می تونیم خونه مامانت بریم یا نه بعد من برداشتم گفتم که الان دنیا ازمون می خواد که دیدن سالمندا و افرادی که سابقه ی بیماری دارن نریم و خلاصه اینکه اون موقع بکل منصرف شدن تا اینکه گذشتو حدود یه ماه پیش گفتن که می خوایم بریم خونه اون مادربزرگم (اینم بگم من سر همین قضیه همینجا چند مرتبه تاپیک نظرسنجی زدم و اکثریت زده بودین که نریم و گفته بودم که هونش کمی از ما دوره و خودش84سالشه و سابقه ی فشار خون و چند بار بیمارستان و حتی آی سی یو داره) خلاصه اینکه دوباره حدود دو هفته پیش خواستن که یه چند ساعت بعد شام برن پیشش و من اشتباهی که کردم این بود که اول گفتم باهاتون میام اما بعدا با توجه به نظرسنجی اینجا و حرفای دوستم و نظری که در این رابطه از دکترآنلاین تو اینستا پرسیده بودم تصمیم گرفتم که نرم ولی مگه جرئت می کردم اینو بگم خلاصه وقتی ازم مجددا پرسیدن که میای یا نه گفتم که نه نمیام (همون طور که ما رعایت می کنیم و سفر و پارک و رستوران نمی ریم دیدن یه فرد آسیب پذیر هم نباید بریم) و بدین ترتیب بود که مامانم از اون موقع همچنان با من قهره (مثلا مثل این بود که برداشتن از قبل بهم گفتن اگه می خوای برات ویزا می گی ریم با هم بریم امریکا و بعد اینکه کلی وقت گذاشتن و هزینه کردن من شب پرواز گفتم که می مونم ایرانو نمی یام و تمام زحماتشونو به باد دادم) همچین جوری قهر کرده که انگار یه اتفاقی مثل همین افتاده
و در آخر ببخشید اینو می گم و اینکه خونواده ی پدری من از نظر بهداشتی خیلی تمیز نیستن