قبلا خیلی خوشم می اومد از اینکه بابام زن بگیره میگفتم شاید بتونه برام مادری کنه برا پدرم همسری خیلی زندگی از این ک هست بهتر بشه ولی اون واسطه عز قول خودش گفت ک نمی دونم خیلی نمیتونی بری باباتو ببینی یهویی نمیتونی بری باباتو ببینی باید از قبل خبر بدی داداشات خیلی باباتو خانمه رو نباید ببینن جون معذب میشه خانمه و هزار تا چیز چرت دیگه ک ملا زیر دلمو خالی کرد و متنفر شدم از خانمه با اینکه میگفتن خانمه خیلی خوبه خیلی بامحبته خیلی خانمتو هزار تا چیز دیگه
الان موندم چ جوری رفتار کنم.... قبل از دیروز ک این نفره ک هزار تا چی گفت چیزی بگه از خوشحالی نمیتونستم چکارکنم ک قراره خانمه رو ببینم ولی الان ازش بدم اومده
چکار کنم ب نظرتون؟