موقعی که مادرم تو اتاق عمل بود. گفتن عملش هشت ساعت طول میکشه...
منم گفتم برم بیرون یه ناهاری بخورم.
داشتم تو رستوران ناهار میخوردم داییم زنگ زد گفت چقدر دل سنگی داری تو این اوضاع فکر شکمتی. معلوم نیست میمیره یا زنده. تو از یه ناهار نگذشتی...و....
😒😒😒😒😒😒