من بعد سه ماه که قرنطینه بودم رفتم ویلای مادرشوهرم...نزدیک ظهر بود اونا داشتن جوجه کباب می کردن...یه خواهرِ مادرشوهرم و مادرش هم بودن...بعد من تابستون ایست قلبی شدم بعدش هم کتف درد شدم نمی تونستم کاری انجام بدم..خونوادم بیشتر کمکم بودن...بعدشم که قرنطینه شدیم....حالا اون روز خواهر شوهرمم بود..بعد من کمک دادم سفره رو جمع کردم ولی اصلا حوصله ظرف شستن هم نداشتم خواهرشوهرم و خاله اش ظرفا رو شستن حالا رفتن به شوهرم گفتن زنت اصلا کمک نمیده و ما باید جلوش غذا بزاریم ..و آبرومون جلو خاله و مادربزرگمون رفت گفتن عروستون تنبله و شما باید جلوش غذا بزارین..اینم بگم من بچه ندارم..ظهر هم ناهار درحد سه لقمه خوردم جوجه کبابش سفت بود...تمام ظرفا رو بچه های اونا کثیف کرده بودن..من کمک دادم سفره رو جمع کردم..وظیف من بودظرف بشورم؟؟
منم به شوهرم گفتم اگه رفتن من زحمت داره برا مامانت من دیگه نمیام...