ما سال اخر دبیرستانیم.یه دوست داشتم اسمش سارا بود. مغرور خوشگل خفن! اصلن عالی بود خدایی...درسشم متوسط...خیلی صمیمی نبودیم ولی گهگاهی باهم حرف میزدیم. یه روز بهم گفت: حس میکنم مامانم با یه پسری دوسته...شبا باهم چت می کنن. خودم چتشونو دیدم...
بهش گفتم وا مگه میشه سارا؟ پس بابات چی؟
گفت ولی من چتشونو دیدم.