همشون بیشعورن
از منم همینطورن
بخدا مادر امروز صبح پیاده کوبیده اومده واسه من زردآلو اورده که یه وقت هوس نکرده باشم بعد با اونا تو یه کوچه ایم یه زنگ نزدن بپرسن بابا تو مردی تو این خونه یا زنده ای؟
انقدر ناراحتم که نگو
چندوقت پیش میگفت ما واسه اون دوتا جاریت انقدر چیز گرفتیم بردیم که نگوووو چه خودم چه دخترا هر هفته خوراکی و غذا میبردیم واسه تو که هیچی نشد بیاریم