اولین فال حافظ رو با این خاطره شروع میکنم:
توی دانشگاه من وچند نفراز همکلاسیهام توی یکی از کانونهای دانشگاه(بی خیل اسمش) عضو بودیم
دوران خیلی خوبی بود و خدایی همه اعضا بچه های خوبی بودن
یکی از پسرها تو فکر خواستگاری از دوستم بود(که اونم از اعضای اون کانون بود )که ما اینها بعدها فهمیدیم
چون توی اون دوران حرفی نزد
روزهای آخر که باید کانون رو تحویل اعضای جدید میدادیم
آقاپسر مذکور تصمیم یه حافظ روی ممیز دیدن و تصمیم گرفتن تافلی بزنن
یه دفعه دیدیم چهره اش از ذوق کلی باز شد Tبه اصرار دوستان بیت اول شعر رو خوند:
""روزگاری است که در میخانه خدمت میکنم در لباس فقر کار اهل دولت میکنم""
هرچه اصرار کردیم بیت بعد رو نخوند با شینت خاصی گفت سری ه و بعدا که حافظ رو باز کردم دیدم ادامه اش اینه:
"تا که در دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمینم و انتظار وقت وفرصت میکنم""