مادربزرگ مادرم زن قشنگی نبود اما مردم میگفتن مهره مار داره بعضیام میگفتن ساحره س. همه عاشقش میشدن. مرد و زن. مرید زیاد داشت، خیلی زیاد. هر جا مینشست همه جذبش میشدن. زیاد میدونست. عجیب بود. شوهرش انقدر عاشقش بود که کور شده بود. چشمش فقط “خانوم” رو میدید. زندگی رو به پاش ریخت، جوونیشو ،عشقشو،مالشو. براش دیوان شعری هم گفت. تا “خانوم” غذا نمیخورد او لب به غذا نمیزد تا “خانوم” تایید نمیکرد او هیچ کاری نمیکرد.” خانوم” که مرد دو روز و ده ساعت بعد اوهم از غصه دنیا رو ترک کرد.............................من دنیا امدم. روزی روی پای پدرم نشسته بودم شیرین زبونی میکردم، پنج سالم بود. “خانوم”طولانی نگاهم کرده بود و به مادرم گفته بود: ساویس مهره مار داره...❄️💎 🤍من یک عدد غواصم🏊🏻♀️ دنیای زیر آب خیلی قشنگتر از دنیای روی آبه..🖤 🧜🏻♀️🐬🐋 امضام زندگیه خودمه.
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من يك دخترم .. من دخترونگى هامو با هيچى عوض نميكنم ... نه با تماشاى فوتبال از تو ورزشگاه .. نه با ازاد بودن و گشت زدناى نصف شبا..نه با هيچيه هيچى دنياى دخترونمو فقط يه دختر ميتونه لمس كنه ...! مرا دختر خانوم مى نامند .. مضمونى كه جذابيتش نفس گير است ... دنياى دخترانه من ... نه با شمع ... نه با عروسك معنا پيدا نمى كند ... و نه با اشك و افسون ... اما تمام اين هارا در بر ميگيرد ...من نه ضعيفم ... نه ناتوان ... چرا كه خداوند مرا بدون خشونت و زور و بازو مى پسندد...اشك ريختن ضعف من نيست ...قدرت روح من است ...ما دختريم مهم نيست چند سالمونه ... هر چقدر كه بزرگ شده باشيم وقتى يه جا يه پارك خلوت ميبينيم ... ميريم ميشينيم رو تاب و با بيشترين شتاب تاب ميخوريم... وقتى اسباب بازى فروشى ميبينيم ... واميسيم پشت شيشه و دونه دونه عروسكارو نگاه ميكنيم... جامداديمون عروسكيه و توش پر از مداد و خودكارا و پاك كناى رنگارنگه...وقتى پاستيل و شكلات و بستنى ميبينيم ...لبامونو جم مى كنيم و مى خوايم...وقتى سوسك و عنكبوت ميبينيم جيغ ميزنيم و از سر و كوله يكى بالا ميريم...روزى چند بار خودمونو تو اينه نگاه مى كنيم و جلوش اهنگ ميخونيم و مى رقصيم ...ما همينيم ...تو دخترى گرون باش ...سنگين باش...عاقل باش...خانوم باش ...قلبتو به هركسى نده ...تنت رو به هر كسى نده... تو خانومى كن خدا هم برات خدايى كنه ...به سلامتى ما دخترا
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...