مامانم چهار ماهه خیلی حالش بده مریضه هرروز خونه مامانمم
مادر شوهرم حتی یه زنگ بهم نزده که حال مامانت چطوره اصلنم خونمون نمیاد فقط یه شب اونم ساعت ۱۲ دید ماشین مامانم در خودمونه اومد زنگ زد دید مامانم خوابه رفت
حالا شوهرش مریض شده بستریه بیمارستان من واسه پدر شوهرم چندین بار زنگ زدم ولی خونه مادر شوهرم نرفتم
حالا مامان بزرگم زنگ زده واسه مادرشوهرم که حال پدر شوهرمو بپرسه و یه دارویی داده بود که من بدم به پدر شوهرم. مامان بزرگم به مادرشوهرم گفته بود این دارو رو دادم نوه ام براتون بیاره ولی من دادم شوهرم برد برا مادرش.خودم نبردم
بعد مادرشوهرم در جواب به جای تشکر کنه بهش گفته بود ما که عروسمون دو سه هفتس ندیدیم.
من مامانم چند ماهه مریضه اون حتی یه زنگ نزده ولی توقع داره دائم بری حالشو بپرسی
حالا الان میخوام برم خونش گله کرد چی بگم؟