2737
2734
عنوان

خاطرات زایمان دوم

1403 بازدید | 51 پست

پسرم ۲ سالش بود که باردار شدم از ۱۵ هفتگی من درد داشتم و تا ۳۱ هفته بچم عرضی بود همش فکر سز بودم که ۳۱ هفته چرخید همش خودمو دلداری میدادم دومی اسونتره چون زایمان پسرم وحشتناک بود مرگو دیدم.از ۳۱ هفته درد و انقباض گاهی داشتم

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

رفتم دکتر گف چیزی نیس ولی همش خودم میترسیدم چون پسر اولم ۳۶ هفته و ۴ روز دنیا اومد نمیخواستم دوباره تکرار شه گذشت تا رسید ۳۶ هفته دردام بیشتر میشد میگفتن ماه درد منم بیخیال شدم ۳۶ هفته و ۴ روز بود که ساعت ۸ و نیم صبح با درد پریودی بیدار شدم

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

گفتم خدا چرا دوباره تکرار شد کم کم تبم بالا رف رفتم دوش گرفتم ولی بهتر نشدم دیگه نمیتونستم پاشم کارامو بکنم پسرمم هم انگار میفهمید برخلاف روزای دیگه کاری باهام نداشت ساعت ۵ ونیم شوهرم از سر کار برگشت

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

دید که تب دارم و درد گف پاشو بریم بیمارستان ولی من گفتم شاید وقتش نیس زوده هنوز میتونم تو خونه تحمل کنم ولی بزور راضیم کرد گف فوقش برمیگردیم راضی شدم و شوهرم بقیه وسایلارو جم کرد اول پسرمو بردیم خونه جاریم بعدش دنبال مامانم رسیدیم بیمارستان رفتم واس معاینه

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان
2738

گف بزور ۲ فینگری تعجب کردم گفتم این همه درد دارم دو فینگر همش مینالیدم ی دفه گف وایسا ضربان قلب بچه رو بگیرم بعد برو خونه هنوز زوده که زنگ زد دکتر گف ضربان قلب خودش و بچش بالاس تبمو گرف ۳۹ بود گف باید بستری شی تا تبتو ضربان قلب هردوتون بیاد پایین بعد ترخیصی گفتم باشه

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

بستری شدم دو تا دستگاه بهم وصل کردن با سرم دستگاه همش آژیر میکشید پرستار اومد گفتم چرا بهتر نمیشه این بار اکسیژن بهم وصل کردن هیچ بهتر نشدم داشت بدتر میشد دکتر دید که داره بدتر میشه گف باید اورژانسی سز بشه خیلی ترسیدم اومدن ازم امضا گرفتن

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

گف چرا انقد دیر اومدی تو تب داشتی گفتم فکر نمیکردم مهم باشه گف هردوتون تو خطرین هر چی پیش اومد پای خودتون خیلی دیر اومدین دیگه گریم دراومد همش ی پرستار میومد یکی میرفت سوند رو وصل کردن که کمی درد داشت بعد منو بردن اتاق عمل شوهرمو مامانمو دیدم داشتن گریه میکردن 

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

خیلی ترسیده بودم ۳ تا اقای خوش اخلاق اتاق عمل بودن تا امپول بی حسی رو بزنن که حالمو دیدن کلی شوخی کردن تا بهتر شم امپولو زدن کمرم اصلا درد نداشت بعدش دستامو بستن و دیگه دکتر شروع کرد همش منتظر بودم که یه دفه حس کردم نفسم بالا نمیاد داد زدم دارم خفه میشم یکی از اون اقاها اومد گف دستگاه چیزی نشون نمیده

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

داد زدم دروغ نمیگم خفه شدم یه دفه گف داره افت میکنه فوری اکسیژن بهم وصل کردن که کم کم بهتر شدم ی دفه صدای گریه پسرمو شنیدم همش لبخند میزدم گفتم سالمه گف اره فقط دکتر گف خیلی داغه بردن زیر ی دستگاه تا خنک شه

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان

بخیه ک زدن منو پسرمو بردن بخش مامانم اومد لباس تنش کردو نشونم داد همش خداروشکر میکردم ب حرف شوهرم‌گوش دادمو رفتم و پسرم سالمه ۲۷۰۰ وزنش بود ۴۸ قد 

ئاخ دونیا پیرت کردم.هه ناسه کانم هاکان و ژیکان
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز