مادرشوهرم خیلی بدش میومد من باردار شم چون میخواست همچنان محبت و انرژی من واسه بچه همسرم ک با منه صرف بشه
بعد چند سال ک ظلم کردن بهم و منم بچه نیاوردم
خلاصه الحمدلله الان باردارم
رفتم خونش
خودش و دختراش مثل.... با من رفتار کردن
جلوم غذا و میوه میخوردن و خداشاهده حتی تعارف هم نمیکردن
خلاصه خیلی تحقیر کردن و بدرفتاری
منم فرداش اومدم خونم
خواستم بگم انگار هوومه و من حامله شدم انگار از ارث اون کم میشه
مبل و فرشش و بلند کرده انتظار داشت من کمکش کنم و تمیز کنم
فقط میگم خدا سر بچه هاش بیاره ظلم هایی ک بمن کرد