امروز پسر ۲ سالمو بردم برای خون ازمایش البته بگم من ایران نیستم خلاصه رفتیم تو اتاق مامانم هم باهام بود اول گفتم اون پسرمو ببره من بیرون وایسم اما چون خودش هم خون داده بود گفتم سخته بخواد پسرمو سفت نگه داره خلاصه ۲ تا خانوم اومدن و بهم گفتن بشین رو صندلی دستای پسرت هم محکم نگه دار من قبلا هم برده بودمش خون ازمایش خوابونده بودنش رو تخت و ازش خون گرفتن اما این دفعه نشوندنش تو بغلم زنه احمق نفهم قبل از این که رگو پیدا کنه سرنگو کرده تو دست پسرم داره میچرخونه تا رگو پیدا کنه منم داشتم میدیدم هیچی نگفتم پسرم اینقدر جیغ زد و گریه کرد تا بالا اورد خیلی زیاد منم هر چی از دهنم در اومد به زنه گفتم ، گفتم وقتی بلد نیستی انجام نده تو مادری بچه داری فکر کن اینم بچه خودت اینجوری میکردی باهاش میگه بچست تکون میخوره میگم البته که تکون میخوره تو باید می خوابوندیش که مسلط باشی بهش بعدم کلی دادو بیداد کردمو بهش گفتم ازت شکایت میکنم اینجا کاناداست نه کشور عقب مونده خودت اخه زنه سیاه پوست بود شماره رییسشو گرفتم زنگ بزنم گفتم پول مفت میگیرین کارتونو بلد نیستید حالا این وسط مامانم داره میبینه حال منو میبینه بچم داره خودشو از گریه میکشه داره از اونا دفاع میکنه میگه دستمالبدین بچه بالا اورده تمیز کنم منم عصبانی شدم هی میگه هیچی نگو هیچی نگو بهش گفتم برو دیگه هیچ وقت نمیخوام ببینمت شما جای من بودین هیچی نمیگفتین ؟
چرا به سیاه پوست بودنش توهین کردى؟
نه دوربین جون به این که کارشو بلد نیست من که اینقدر احمق نیستم به چیزی که خودش توش نقشی نداشته توهین کنم اما کارشو بلد نبود
درسته اون موقع ادم خیلى عصبى میشه و نمیفهمه که چیا میگه رفتار اونا چى بود؟
همش میگفتن بچست تکون میخوره حرف مزخرف من که اومدم بیرون اما مامانم میگفت زنه گریه افتاده
اى بابا... حالا حال نى نى خوبه؟
به کی گفتی برو دیگه نمیخوام ببینمت؟
دستش کبود شد اما اره خوبه مرسی
خب خدا روشکر خواهش مى کنم عزیزم:-) یه ازمایشگاه مطمئن پیدا کن همیشه همونجا برید
به مامانم اون وسط جای این که به فکر من و بچم باشه داره میگه ول کن طوری نیست طرف اونارو گرفته
شما خودت ب خاطر بچه ات با اون خانم برخورد کردی حس مادر ب بچه رو خوب درک میکنی راستش دلم برای مادرتون خیلی سوخت
شوهرم که قربونش برم هر موقع باید باشه نیست مامانم هم همه براش مهمن غیر از بچه هاش
بچه من گناه نداره به خاطر احمق بودن یه نفر باید اذیت بشه مامانم که ول کرد رفت اما ازش توقع این کارو نداشتم من بارها به خار مامانم از بچم گذشتم اما اون چی
خیلی بد برخورد کردی از اول بچه باید بغل خودت بود. چرا به مامانت سپردی؟ بچه هیح چا جز آغوش مادر نباید موقع واکسیناسیون و ... باشه با مامانت هم خیلی بد برخورد کردی.حتی با خانومه. خصوصا چلوی بچه
عزیزم من که در جریان جزئیات نیستم کلی گفتم شما حق مسلم داشتی که بابت بی دقتی اون خانم در قبال بچه اتون ناراحت بشید منم بودم شاکی میشدم ولی مادرتون هیچی نگفته و فقط سعی کرده قائله رو بخوابونه و حرفش ب معنای جانبداری از اونا نبوده توقع نباید داشته باشی پا به پات علیه اونا داد داد کنه بالاخره باید یکی ارومت می کرد ولی با این همه بازم با توجه به چیزی که نوشتید و نه قضاوت جزئی میگم مادرتون حرف بدی نزد و شما تند رفتید ببخش ناراحتت کردم امیدوارم ازم دلگیر نشی فقط چیزی که حس کردم برات نوشتم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
5 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
