کاره خیلی مهم دارم بیاین خانوماچند سوال دارم واقعا درگیرش شدم...

جالبه كه الان پسره داره ول ميچرخه حتما رفته سراغ يه بچه ديگه

اونوقت دختره بدبخته كه بايد بميره

مرررردم از اين همه عدالتو برابري خداا

فقط مواظب باش از اون ور بوم نیفتی

یادمه یکی از هم کلاسیام با ی پسر حرف زده بود پسره هم میدونست ک مادر پدره دختره گیرن 

تهدبدش کرد دختره بخاطر اینکه پدر مادرش نفهمن با پسر حرف زده باهاش رابطه جنسی داشت 

۳ سال به زور تهدید مجبور بود باهاش رابطه داشته باسه حتی یادمه پسره نامزد داشت 

اون پدر بین ابرو و بچش ابرو رو انتخاب کرد 

کاش اگه حرف مردم واسه یکی مهمه بچه دار نشه بچه بدنیمیاد زندگی کنه ن بردگی 

اگه محیط خونه خوب بود اون هیچوقت فرار نمیکرد هیچوفت به یکی همسن پدرش دل نمیبست

ببین استارتر دلیل اینکا میگید پدرش باهاش بد بودا رو قبول ندارم من خودم زود ازدواج کردم اما رابطه من و پدرم اونقدددررررر خوبا ک خیلیا حسرت میخورن من به این عشق و. عاشقی اسمشو میذارن عشق بچگی

نه صرفا محبت نیجه نمیده

فرزند باید پیش والدینش احساس امنیت کنه و تربیت والدین جوری باشه که فرزند بدونه هر اتفاقی براش بیوفته هر چند خلاف عرف جامعه پدر مادرش پشتش هستن و اونا رو درجریان قرار بده

اگر قبل از فرار رومینا میشت با پدرش صحبت میکرد و میگفت با پسری آشنا هستم و اینجوریه و اونجوری و اصلا حتی رابطه داشتیم باهم به نظرت باز چه اتفاقی میوفتاد؟قطعا اون موقع هم رومینا میدونست اگر اینکارو بکنه باز پدرش همین رفتارو باهاش داره ولی اگر مطمئن بود والدینش رفتار خیلی خوبی باهاش خواند داشت چی؟

همشم دلیل بر بی محبتی و بی مهری خانواده نیست دخترا تو سن گم زود خام میشن و دل میبندن و این دل بستن از روی عقل و عشق نیست از روی نادانی من بیشترین محبت و بهترین پدر مادر رو دارم که هیچی برام کم نزاشتن نه از عشق از نه محبت نه پول هیچی همه بهم حسادت میکردن ولی تو سن ۱۶سالگی خام ادمی شدم که۳۴ سالش بود و لات بود به قول معروف و ترکیه زندگی میکرد و من انقد احمق بودم میخاستم باهاش ازدواج کنم که خانوادم مانعم شدن و بعدا متوجه شدم که اون پسر دوسدختراشو میکشه ترکیه به بهانه ی ازدواج و بعدا مجبور به تن فروشی میکنه خواهشا خانواده هارو الکی تخریب نکنیم یوقتایی خودمون مقصریم

ببین برای همسایه ما هم این اتفاق افتاد اما پدره خونه رو شبونه فروخت از اینجا رفتن و ازدواج کرد دختره با همون پسره بعدشم پسره معتاد شدو طلاق گرفتن و پسره مرد و ...اینجا هم محیط کوچیک بود اما پدره دخترشو انتخاب کرد 

ولی وقتی تو ی روستا هستی یعنی تمام داراییت و زندگیت چیز خواستی نیست که بخوای بفروشی و کاری کنی ، پس مجبور شده که ...

دقیقا منم میزارم حماقت من واقعا پدرم مثل دوستمه و مادرم همینطور ولی خودمون دختریم جونیم یه وقتایی به حماقتای خودمون تو سن پایین نگاه میکنیم خندمون میگیره و اینو برای بچه ی خودمون نمیپسندیم 

اون پسر هم زیر دست پدر مادری مثل پدر مادر رومینا بزرگ شده رفتار درست ندیده که رفتار درست انجام دادن بلد باشه

همیشه این حس درست نیست اینطوری خانواده ها هم پاسوز بچه ها میشن