پدرش خوب بود احترام حداکثر میذاش منو همیشه هم کادو میداد ولی قولی که داد و زیرش زد شد کینه من
دو سالی گذشت همسرم یه خونه قدیمی خرید و بنام خودم کرد خانوادش هنوزم نمیدونن خریدیم
بعد باردار شدم ده روز تموم کنارم بود دستم تو دستش بود و حتی یبار بدون کمکش از جام بلند نشدم
تو اون روزا هم دعوا بدی با مادرش پیش اومد
فک کنید پدرش بزور منو برد خونشون بعد این مادرش گف ما پتو تمیز نداریم من از خونه بردم بعد در کمد و باز کرد 24تا پتو نو بود منم با همسرم اینقد دعوا کردم گفتم منو اوردی اینجا ک اندازه یه پتو ارزش ندارم اونم به مادرش, گف چقد من بدبختم تو خونه پدر زنم هستم اگه مریض, شم اونا منو دکتر میبرن اونا هوامو دارن و یه روز میام اینجا ابرومو میبرید.