دو سال پیش با مادر شوهرم وخانواده زن برادرم و مامان خودم اصفهان رفتیم توسفر مادر شوهرم ومادر زن برادرم با همدخیلی جور شده بودن و حرف میزدن یه بار رفتیم سی و سه پل من داشتم کنار مامانم راه میرفتم با همحرف میزدیم یهو خواهر زن برادرم اومد گفت مادر شوهرت به مامانم گفته معلوم نیست مادر و دختر چی پچ پچ میکنن میگن از این حرفش مادر زن برادرم ناراحت شد که دوبهم زنی میکته اومدیم خونه رفت تو اتاق و خوابید سر همین بعذش قرار بود بریم شیراز نرفتیم و ابنا. به بهانه شلوغی گفتن برگردیم بهتره بعد اون سفر دیگه از برادرم شنیدم دوست ندارن با مادرشوهرم همسفر بشن شوهرم این قضیه ارو نمیدونه هیچیشو نگفتم بهش گفتم مادرشه بیخوذی طرفشومیگیره باور نمیکنه خواسته دو بهم زنی کنه و ذعوا پیش میاد دیگه نگفتم ، حالا این هفته فرار بود مامانم با خانواده زن برادرم شمال برن که افتاد هفته دیگه شوهرم میگفت برسم باهاشون گفتم اره بریم یهو مامانش هم سر خود دعوت کرد ومامانش هم استقبال کرد میدونم بهذبرادرم بگم ما هم با مادرشوهرم میایم قبول نمیکنه وممکنه حتی برنامه سفر بهم بزنه از اونور به شوهرم روم نمیشه بگم مادرتو نیار خیلی روش حساسه چون قبلش هم گفتم بریم نمیدونم چه بهانه ای بیارم که نریم اینم بگم شوهرم فوق العاده بعد زایمانم حساس شده و کوچکترین حرفی من بزنم یا کسی از اعضا ما که حرف بدی هم نیست عصبانی میشه وقهر میکنه و نمیزاره من خانوادمو بیینم نمیدونم چیکار کنم و گه برخوردی داشته باشم یا یه جوری غیر مستقیم از مادر شوهرم بخوام نیاد که ناراحت نشه و به شوهرم حرفی نزنه نمیدونم شما بودید جیکار میکزدید ، اینم بگم شوهرم با باجناقش قهره خیلی هم تازگی حساس شده هر دعوایی میکنم به خواهرم و شوهرش ربط میده و میکفت اگه اونا بیان من نمیام بگمم اونا میرن ما نریم ناراحت میشه جرا به اونا گفتن به ما نکفتن چند بار خونه مامانم بودم شوهر خواهرم قصد اومدن داشت بع شوهرم گفتم بریم خونه دعوا بدی باهاش تا چند روز داشتم که جرا وقتی تو اونجایی اون میاد که ما مجبور شیم برگردیم و خلاصه داستان دازم باهاش و اصلا پشیمون شدم چرا دریاره سفر مامانم اینا بهش کفتم من فکر مبکردم همین تعطیلات میرن اگه میدونستمهفته دیگه فعلا بهش نمیگغتم که مادرش هم راهی نکنه شما بوذید چیگار میکردید
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
شوهرم اصلا حاضر نیست بدون مادرش هیجا بریم باورت میشه حتی ماه عسل نرفتیم چون مادرش تنهاست! هر جا میریم مادرشوراه میندازه دنبالمون مامانش هم دو بهم زنه و دخالت کن ولی پیش شوهرم مظلوم نمایی میکنه وبه شوهرم بگم جز دعوا که من دروغ میکم هیچی عایدم نمیشه
✌ همگام با تاپیک بامداد خمار💪 با همراهیِ دوست جونیا😍. 📎گروه آبی📎 وزن اولیه: ۸۴ وزن شروع دوباره😅: ۷۷ وزن کنونی: ۷۳.۸۵۰ هدف اول: ۷۴🔓🔑 هدف دوم: ۷۱🔒 هدف سوم: ۶۸🔒 هدف آخر😍: ۶۵🔒
مگه شوهرت زایمان کرده که حساس شده،شما زایمان کردی ،واین که درسته کار مادرشوهرت بد بوده،اما کار خواهر زن داداشت بدتر بوده که حرف اورده و مادر زن داداشت که خیلی یه حرف بزرگ کرده،نذار شوهرت انقدر نازکنه ،جای زن و مرد عوض نکنید
کارشناس گرافیک 🎨 🤍بارون اومد و یادم داد، تو زورت بیشتره 🤍🫂
هوووف نمیدونم والا اینطوری که گفتی شوهرت از دختر ۱۴ ساله حساس تره چی بگیم دیگه ...
الان چند روزه با همیم گفتم بهش بگم ما شاید نریم جا کمه این همه ادم جا نمیشم خوبه شاید بفهمه منظورم به اونه که نیاد البته بعید میدونم اون پروتر از این حرفاست بازم ما فصد رفتن کنیم میاد