سرم خیلی درد میکنه شوهرم دیروز ب بهانه کمک ب دوستش داخل باغ رفت باغ بعد آخر سر هر چی بهش بعد چهار پنج ساعت زنگ زدم حواب نداد بعد ک خونه اومد بوی گند مشروب میداد بعد باهم دعوامون شد منم زنگ زدم پدرشوهرم ک بیا منو از دست پسرت نجات بده بعد پدرشوهرم اومد انگار ن انگار عینه خیالشم نبود فکر میکردم خالا پسرشو میزنه و اینا هر چند شوهر من ب محض اینکه فهمید باباش اومده در رفت
منم ب باباش گفتم اگه این رفتارها ادامه پیدا کنه طلاق میگیرم
الان بهش علاقه دارم ن اعتماد دوست دارم بلند شم برم خونه پدرم امروز
خیلی حالم بده