ببین عزیزم من ۹سال عاشق یه پسر بی پول و بیکار بودم ...براش جون دادم ..خانواده آبرو شغلمو همه چیمو ....بادلم باهاش زندگی شروع کردم
باکلی التماس به خانواده م و خدا ...بهش رسیدم خداروشکر کارپیدا کرد ماشین خریدیم پول رهن جورکردیم بچه دارشدیم
ولی.........خ ی ل ی سخته ....استخون ترکوندیم هردو
خواهرام هرسال دوبار خارج از کشور میرن ماچند سال یبار ازشهر خارج نمیشیم حتی
ازهمه جاموندیم هیچی نمیتونیم بخریم ۱۲ساعت کارمیکنه اصلا نمیبینمش ....
اونهمه عشق و عاشقی شد حسرت یه روز تعطیلی که همونم سرکاره
خداروشکر البته
ولی هزینه ها خیلی بالاست هرچی هم تلاش میکنه کمه
اخلاقش تند شده من تنها شدم ....
نمیتونی طاقت بیاری شک نکن