من 7 اردیبهشت اتفاق وحشتناکی برام افتاد
موقعیکه ساعت پنج بعدازظهر مثل هر روز اماده شدیم که با دخترم بریم پارک
موقعیکه بغلم بود بریم اونور خیابون پامو از روی جدول وسط خیابون اونور گذاشتم دیگه هیچی نفهمیدم
من خودم فقط زخمی شدم ولی دخترمو ماشین یک متری کشید رو زمین
سریع رفتم از زیر ماشین کشیدمش بیرون
ولی بیهوش شد تو دستم
لباش کبود شد نفسش قطع شد
سریع رفتیم بیمارستان اپادانا بچرو از دستم گرفتن
احیاش کردن طفل معصوم 18 ماهم سرو صورتش خونی
خدایا اون لحظرو برا هیچ مادری نیار
الانم دارم با گریه مینویسم
ای سیو برا بچه نیست هر جا بیمارستان زنگ زدن جا خالی نداشت
بچم داشت جلوی چشمام پرپر میشد
خدایا این بچرو با معجزه بهم دادی از ته دل امام رضا را صدا زدم خدا را صدا زدم ازم نگیرش
اخر بیمارستان رسول اکرم جا داد
بردیمش با امبولانس همسرم اومد
خلاصه بردنش بعد از بخیه زدن سرش بردنش ای سیو بخش کودکان
بچم رفته بود تو کما تا چند روز اول امید به بهبودیش نبود
دکترا هر وقت از اتاق میومدن بیرون فقط سر تکون میدادن
میگفتن بچه ضربه سختی به سرش خورده
امیدی نیست
من پشت در ای سیو یک هفته نشستم
دیگه بدونید حال منو خونوادم چی بود
مامانم با هواپیما از یزد اومد
فقط گریه زاری نذرو نیاز
سه هفته تقریبا تو کما بود
که به طور معجزه اسایی بهوش اومد
ولی دیگه از یاسمین شادو شیطون خبری نبود
بچم به خاطر ضربه به مخچش شد مثل یه بچه دو ماهه
نه گردن میگرفت نه دستو پاشو تکون میداد نه میدید نه میشنید نه هیچی مثل یه تکه گوشت
چند بار به خاطر تب بالا تو آی سیو تشنج کرد
بعد از چار هفته یکم بهتر شد اوردنش تو بخش و بعد از 45 روز ما مرخص شدیم
چشم چپش انحراف پیدا کرد
الان بیناییو شنواییش بهتر شده کاردرمانی میبردمش که به خاطر کرونا تعطیل شد هنوز راه نمیره
خیلی روزای سختیو گذروندیم
الان خدا را شکر بهتره
روزای اول تو ای سیو دستکاه تنفس بهش وصل بود
یادم میاد میگم بچه ۱۸ ماهه چقدر تحمل داشته اندازه ادم ۷۰ ساله زجر کشیده