وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم که خیلی اذیتم کرده
البته سعی میکنم احترامشو مگه دارم به همین خاطر خودمو تو اتاق حبث میکنم تا کمتر باهاش
رو در رو بشم اگر تو خونه تنها باشیم من میرم تو اتاق از طرفی هم دلم میسوزه که تنها نشسته
اما خیلی از سادگی من و خصوصیات اخلاقیم سواستفاده میکنه
اما از اون طرف از خواهرم حساب میبره شدید
و خواهرم هر کاری دلش بخواد میکنه اما اگر من این کار رو بکنم فاجعه است
کلا از دستش شاکیم و دلم باهاش صاف نمیشه
از طرفی هم دوست ندارم گناه کنم نمیدونم چیکار کنم
البته سعی میکنم احترامشو مگه دارم به همین خاطر خودمو تو اتاق حبث میکنم تا کمتر باهاش
رو در رو بشم اگر تو خونه تنها باشیم من میرم تو اتاق از طرفی هم دلم میسوزه که تنها نشسته
اما خیلی از سادگی من و خصوصیات اخلاقیم سواستفاده میکنه
اما از اون طرف از خواهرم حساب میبره شدید
و خواهرم هر کاری دلش بخواد میکنه اما اگر من این کار رو بکنم فاجعه است
کلا از دستش شاکیم و دلم باهاش صاف نمیشه
از طرفی هم دوست ندارم گناه کنم نمیدونم چیکار کنم
