خانواده شوهرم خیلی اذيتم کردن. خیلی
بعد ک فهمیدن من آزار ندارم طی يه حرکت انتحاری باهام خوب شدن
الان انتظار دارن من برم خونشون. مادرشوهرم انتظار داره ما بریم با صلح و آرامش ب خاطر شوهرام سر بزنیم و...
ولی من هرکاری میکنم نميتونم محبتشونو تو دلم جا بدم. نميتونم روزایی ک بخاطرشون تلخ گذشت و فراموش کنم
بعدم هرچي ب شوهرم ميگم نمیفهمه. ميگه من عصبی میشم تو اينجوري میکنی