منم درونگرام ولی فک نکنم خیلی دوزش بالا باشه
حالا شما که روانشناسی بگو که در چه حدم؟
خیلی راغب نیستم مدام در حال مهمونی رفتن و مهمونی دادن باشم
وقتی تو هچین جوی قرار میگیرم دیوونه میشم!!
از تنهاییم لذت میبرم
در مقابل خانوادم و بقیه افراد بغیر از شوهرم نمیتونم کلمات محبت آمیز بگم!!اصلا تاحالا حضوری بهشون نگفتم دوسشون دارم!
اوج ابراز علاقه م به پدر مادرم بغل کردن و بوسیدن دستشونه و گفتن "مواظب خودتون باشید" این ینی همه چی!!ینی عاشقتم!! خخخ
خیلی اهل تلفن نیستم و دوستانم گلایه میکنن که چرا حالشونو نمیپرسم!
فقط سعی میکنم زمان های خاصی رو در نظر بگیرم و اونموقعها زنگ بزنم به خانوادم و کسایی که واجبترن( مثلا هفته ای دوبار یا یه بار
دورتر ها ماهی یه بار) تا از دستم ناراحت نشن.
اها اینم بگم که تبریک یا تسلیت تلفنی خیلی سختمه
بعضی وقتا انقد عقب میندازم که دیگه خیلی دیرمیشه و زنگ نزنم سنگینترم.
توی جمع هایی که باب میلم باشه میگم میخندم ولی جمعهای دیگه نه خیلی، و چیزایی که برای اونا خنده داره برای من نیس! و لبخند ژکوند میزنم