انصافا منم خیلی پرموهستما ولی خیلی گفت یه بار گفت پرمویی یه بار گفت خسته شدم یه بار گفت دخترم انقدرمو بعداینکه تموم شد کارش نشست گفت اخیش بعدزل زد بهم گفت خوشگلیا خوشبحال شوهرت نمیدونم خواست از دلمدربیاره یا واقعابه چشمش انقدرخوشگل اومدم خلاصه اینکه دیگه نمیخوام برم پیشش انقداعتماد به نفسموپایین اورد